آقای بنفش

لبخند بزن ، دنیا به لبخند تو محتاجه :)

لبخند
یک منحنی ساده است
که میتواند هزاران بار معجزه کند
چرا از هم دریغ کنیم ؟
پیامبر شادی هارا ...

۱ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۷ ثبت شده است

میگه چرا نمینویسی ؟ هر روز و هر شب ...

و من به این فکر میکنم که چرا باید بنویسم ؟ اصلا چه دلیلی داره نوشتن ، وبلاگ کجای زندگی منه ؟ وقتی هزار تا فکر و خیال تو سرمه و نمیدونم باید به کدوماشون برسم . حالا دیگه از وبلاگ و وبلاگنویسی برام فقط خاطره هاش مونده ، خاطره های خوب از روزهایی که دیگه نیستن ... 

با خودم مرورشون میکنم ، چه دوستیهایی بیرون اومد از همین وبلاگ ، چه حال خوبی داشتن اون دوستی ها ، که هنوزم بهترینان برام ...

به همسرم نگاه میکنم ، به زندگیم ... دوباره از خودم میپرسم واقعا وبلاگ کجای زندگی منه ؟ 

از جواب دادن طفره میرم ، اما فایده ای نداره ...

وبلاگ بخش بزرگی از پازل زندگی منه ، طوری که وقتی نیست انگار یه حفره ی بزرگ توی زندگیمه که با هیچ چیز دیگه ای پر نمیشه . دلم براش تنگ میشه ، صفحه ی مدیریت وبلاگ رو باز میکنم ، غریبانه نگاهش میکنم . نوشتن رو یادم رفته . چی باید بنویسم . از آخرین مطلبی که نوشتم تا حالا چقدر دنیام عوض شده . دیگه از دردهای اخر شب خبری نیست ، دیگه بوی آمدنت همه جای زندگیمو پر کرده ، دیگه هر روز تصویر دوتاییمون نقش میبنده روی آینه ی قدی‌ ، دیگه نسبیت با تو معنایی نداره ...

ببخش منو بانو که این همه از بودنت چیزی ننوشتم ، از سبز بودنت ، از مهربون بودنت . 

مینویسم بازم ، قول :)

  • آقای بنفش