خب آره ...
هر آدمی توی زندگیش یه عادتهایی داره . یکی دوست داره قبل خواب موزیک گوش کنه ، یا تو شبکه های اجتماعیش بگرده یا فیلم تماشا کنه . اما خب کار من که عادت نیست !! با عادت فرق میکنه ...
من مریضم انگاری ، بیمارم ، بیمار چشمهای تو ...
مریضم که هرشب قبل خواب چشمهامو میبندم و با چشمهای بسته هی نگات میکنم . بیمارم که هرچی بیشتر نگات میکنم کمتر سیر میشم . تو چجوری بلدی با چشمهای بسته هم انقد قشنگ به نظر بیای ؟
چجوری بلدی پشت تاریکی پلکهام مثل نور بدرخشی ؟ که تا من چشمهامو میبندم تو با بالهای بزرگ و سفیدت به پرواز در بیای ، با یه تاج نقرهای کوچیک روی سرت و یه شنل سفید خیلی بلند روی شونههات ، انقدر بلند که هرچی بالاتر میری بازم انتهاش پهن باشه روی زمین .
بعد خیلی آروم دستت رو با حرکات ظریفی به چپ و راست ببری و با زمین حرف بزنی ، به ابرها اجازه ی باریدن بدی ، به پاییز ، " ته تغاری فصل عشق " ...
من مریضم بانو ... مگه نه ؟
فقط میشه وقتی چشمامو باز میکنم دیگه انقدر دور نباشی ؟
- ۲۵۵ ـُمین روزِ سال
- دیدگاه ها