" خداوند عزیز روزی نقاشی خیلی بزرگ و بسیار زیبایی روی بوم کشید ، با همه قدرتش رنگ ها را ترکیب کرد، با نورش جان بخشید . این بوم نقاشی پر بود از رازهای خلقت ، تصویری بود که آفرینش را نشان میداد ، شبیه هیچ یک از تصاویر کشیده شده ی هیچ یک از زمین و آسمانیان نبود ، ادامه مطلب ... "
:: فایل شماره ی 31 | لینک وبلاگ | لینک دانلود فایل صوتی | رادیو بلاگیها blogiha@
خوشبختی ینی داشتن کسایی که تورو برای خودت دوست دارن ، کسایی که کنارشون خودِ خودِ خودتی و این خودِ خودِ خودت بودن بهترین حس دنیاست ، خوشبختی ینی داشتن کسایی که عمق وجودت رو میفهمن ، انقدر خوب شناختنت که روز تولدت کادوهای شبیه به هم میگیری ، که بهت میگن وقتی فلان چیز رو دیدم گفتم این چقدر محسنه و تو با ذوق میخندی ، خوشبختی ینی یه هفته از تولدت بگذره اما هنوزم برات برنامه داشته باشن خوشبختی ینی کلی تلاش کنن تا سوپرایزت کنن ...
خوشبختی ینی داشتن شماها ، رفقای گلم :)
از لذت بخش ترین گناه های زندگیم اینه که اسم هیچ کدومشونو درست نمیگم :)))
جا داره از همین تریبون استفاده کنم و یه سلامی هم عرض کنم به رفقای خوبم
فلج ، کله پوک ، غرغرو ، ممد ، گوجه سبز ، مجی ، کچل و بقیه :]
همه ی ما شاید راجع به مرز بین عشق و نفرت چیزهایی شنیده باشیم ، مرز باریکی که اگر حواسمون بهش نباشه ممکنه خیلی راحت ازش عبور کنیم ! از این دست مرزها توی زندگیمون زیاده ، چقدر حواسمون به مرزهای دیگه هست ؟ مثلاً همین ژست های روشن فکری که در لباسی جدید به ترویج تفکرات افراطی فمنیستی میپردازه و این روزها حسابی مد شده یکی از همین مرزهاست . کاش روزی برسه که بجای خوندن مطالب نه چندان زیبا با برچسب های زنان علیه زنان و یا هرکسی علیه هرکسِ دیگه ای ، از انسانیت بخونیم و از برابری . اگر از جنس مخالف زخم خوردیم ، اگر کینه داریم اگر کمبود داریم به جای ترویج افکار نادرستمون دنبال رفع اشتباهات باشیم ، یادمون باشه که آدمهای بد زندگیمون در واقع انتخابهای بد خودمون بودن ، یاد بگیریم در مرور دلایل هر شکستی خودمونو از پیش تبرئه نکنیم ، یاد بگیریم که ضرب المثل مشت نشونه ی خرواره در مورد آدمها صدق نمیکنه ، که اگه آدم بدی وارد زندگیمون شد دیگه همه ی آدمهای اون جنسیت رو بد ندونیم ، چشممون رو روی همه ی خوبی ها نبندیم و بدی های جنس مخالف رو بولد کنیم و شیپور به دست بگیریم که به همه ی آدمها اثبات کنیم که جنس مخالف فلان است و بیسار ، کاش یاد بگیریم که انسان باشیم ...
:: پیشنهاد : فایل شماره ی 25 | رادیو بلاگیها Telegram.me/blogiha
غروب شد و من
شبیه سربازی که هزار کیلومتر دورتر از دستهای معشوقه ش
نگهبان انبار مهمات بود ...