آقای بنفش

لبخند بزن ، دنیا به لبخند تو محتاجه :)

لبخند
یک منحنی ساده است
که میتواند هزاران بار معجزه کند
چرا از هم دریغ کنیم ؟
پیامبر شادی هارا ...

۴ مطلب در آذر ۱۳۹۵ ثبت شده است

دختر عزیزم سلام

میدانم که مدتهاست برایت چیزی ننوشته ام ، راستش از یک جایی به بعد دنیا آنقدر کوچک شد که جایی برای پرواز در خیال هایمان باقی نمانده بود ، حالا اما همه جا روشن است ، آسمانِ مهربانِ وسیع آغوشش را باز کرده و دوباره پذیرای خیالهای شیرینمان شده است ، پس فکر کردم بد نیست از بزرگترین دستاوردی که در این یک سال سکوت نصیبم شده است برایت حرف بزنم ...

تو باید بدانی تا وقتی هنوز خیلی کوچکی میتوانی همه ی فرشته ها را ببینی ، اما از یک جایی به بعد انگار فرشته ها مدام کمرنگ و کمرنگ تر میشوند تا جایی که دیگر نمیبینیشان ، آدمها اسم این دوره را گذاشته اند بزرگ شدن ...
این رسم زندگی است ، فرشته ها آنقدر محو میشوند که دیگر از یادت میروند ، غول زندگی همه ی زورش را میزند که به تو ثابت کند فرشته ها وجود ندارند ، به تو ثابت کند که تنهایی ، که دیگر هیچکس نیست که آرزوهای تو را براورده کند ، اما دخترکم ، تو حرفهایش را باور نکن ، باور نکن و تلاش کن ، تلاش کن و منتظر بمان ، منتظر بمان تا نور به تاریکی غلبه کند ، تا ناامیدی شکست بخورد ، تا عشق متولد بشود ، عشق با خودش جادو میاورد ، عشق یادت میدهد که دوباره فرشته هایت را ببینی ...
درست مثل همین لحظه که آرشه ی سفید روی سیمهای نازکی نجوای عشق سر داده ، من میبینم که هزار فرشته به پرواز درآمده اند ، این جادوی عشق است ، فرشته هایت را باور کن و همه ی عمر عاشق باش ، من برایت عشق آرزو میکنم ...

  • آقای بنفش

واسه شما هم پیش اومده تا حالا که همونی که یه روزی ازش خوشتون نمیومده یهو بشه رفیق فابریکتون ؟ ببخشید مجید که انقد رک گفتم ولی تو یکی از اونایی :)))

بگذریم که از کجا و چطور و چگونه و برسیم به اصل ماجرا ، برسیم به اونجا که همه دور و بریها بهت میگفتن جونیور انقد که شبیه من بودی تو همه چیز :)))

شباهتی که مارو یه مدت طولانی به هم خیلی نزدیک کرد و یه مدت طولانی خیلی دور ...

به روزایی که راجع به هر چیزی با هم صحبت میکردیم و شده بودیم یه تیم دونفره ی خفن که واسه شب و روز آتیش سوزوندن و اذیت کردن نیاز به هماهنگی ندارن . چقد زود هممون بزرگ شدیم ، اون پسر کوچولوهای درونمون رو کجا گم کردیم که انقد فاصله افتاد بینمون رفیق ؟

همیشه میگم ما یه موج سینوسی بودیم و بلاگیها نقطه ی شروع بالا پایین رفتنامون ، با هم میرفتیم بالا و با هم میومدیم پایین :)))

بذار بگم اون نیم سیکل فاصله ای که بینمون افتاد رو تقصیر جفتمون بود ، بذار بگم نصفشو من خواب بودم و نصفشو تو ، بذار بگم دم بلاگیها گرم که یه بار دیگه منو نگه داشت و تورو هول داد تا برسیم به هم ، که بازم بشی داداش کوچیکه ی شیکموی کچلِ من :)))

که بازم بگیم و بخندیم باهم ، که ته حرفامون برسه به " نقطه سر سطر " آقای حالا صدر :))

تم آرا رو یادته ؟ من ول کردم اما تو چسبیدی :)))

چسبیدی که حالا اسمتو تو تلوزیون ببینیمو ذوق کنیم ، چسبیدی که حالا دیگه باید شیش ماه بمونیم تو نوبت تا شاید بعد از اینکه واسه " روز جهانی کرگدنها پرواز نمیکنند " هم طرح زدی نوبت به من برسه تا با یه دونه از اون طرح های امضا دار خودت ذوق مرگم کنی ، که اسم " سرخ پوستیمُ " یه جور قشنگی که فقط از خودت برمیاد بذاری روی همون عکسی که از روزی که ثبت شد هربار دیدمش کلی ذوقشو کردم ، از اون طرحها که من عاشقشم ، که میدونی من عاشق چی ام ، که میدونی با شونصدتا کلیک موس و چندتا تق تق کیبورد چجوری مقام لعنتی ترین طراح دنیا رو از من بگیری ، دمت گرم پسر ، بمون همیشه کنارمون ، داداش کوچیکمون بمون ، داداش کوچیکه ای که خیلی بزرگه :)

  • آقای بنفش

مگه میشه اون مامانی که رفته جلوی مدرسه تا پسر کوچولوشو بیاره خونه ، دست یه بچه ی دیگه رو بگیره بجای بچه ى خودش ؟ بگه اون یکی خوشگلتره اون یکی قویتره اون یکی زرنگتره ، اونو ببرم بجای بچه ى خودم ؟ واسه مامانا که هیچ کس تو دنیا بچه ی خودشون نمیشه ...

من میگم عشق هم باید اینجوری باشه ، میشه اینجوری عاشق هم باشیم ؟

  • آقای بنفش

توی زندگی بهانه های زیادی برای شکرگزارى وجود داره اما قطعا برای من تو مهمترینِ این بهانه هایی بانو :)
  • آقای بنفش