آقای بنفش

لبخند بزن ، دنیا به لبخند تو محتاجه :)

لبخند
یک منحنی ساده است
که میتواند هزاران بار معجزه کند
چرا از هم دریغ کنیم ؟
پیامبر شادی هارا ...

روی تخت دراز کشیدم ، با وجود اینکه چراغا رو خاموش کردم اما هنوز نور ملایمی از پنجره ی اتاقم به دیوار رو به رویی میتابه تا قاب عکس روی دیوار واضح تر از هر وقت دیگه ای دیده بشه ، نوری که سعی داره شبهای خیابون رو برای عبور دلخراش ماشین ها روشن نگه داره . هرچی سعی میکنم نگاهم رو از اون قاب عکس بدزدم نمیشه ، انگار چشمهام روی اون مختصات جغرافیایی تنظیم شده و منتظره تا با اولین بهونه منو شلیک کنه به سمت اون عکس ...

غرق تماشا شدم که میرسه به اینجای آهنگ " تو ماهی و من ماهیِ این برکه ی کاشی ، اندوهِ بزرگی ـست زمانی که نباشی " . به سی و چند روز ندیدنی فکر میکنم که به اندازه ی سی و چند سال کِش اومده و چند روز دیدنی که به چشم به هم زدنی گذشت و منی که حالا کاشفِ واقعیِ نظریه نسبیت و اتساع زمانی شدم ...

مثل همه ی وقتایی که ناراحتی قلبمو مچاله کرده اخمامو میکنم تو هم و انگشتهای توی هم گره خورده ی دستام رو میبرم پشت سرم و ساعدم رو میچسبونم روی گوشام ، اما هنوز هم اون آهنگ رو میشنوم ، " از چشم تو و چشم تو و حجره ی فیروزه تراشی ... " 

آخ که ای کاش شرطِ رسیدنِ بهت زیر و رو کردن دنیا بود ، که زیر و رو کردن دنیا راحت تر از این انتظار و هیچ کاری نکردنه . این آهنگ لعنتی داره دیوونه م میکنه ، بلند میشم و پلیر رو میبندم اما اثری نداره ، کامپیوتر رو خاموش میکنم ، حتی سیم برقش رو هم از پریز جدا میکنم ، پتو رو میکشم روی سرم ، اما بازم اثری نداره ، یه نفر داره توی مغزم فریاد میزنه " هرگز به تو دستم نرسد ماه بلندم ... "


  • آقای بنفش