آقای بنفش

لبخند بزن ، دنیا به لبخند تو محتاجه :)

لبخند
یک منحنی ساده است
که میتواند هزاران بار معجزه کند
چرا از هم دریغ کنیم ؟
پیامبر شادی هارا ...

۲۹ مطلب با موضوع «فقط کمی جدی تر» ثبت شده است

کاش مهربانی اکتسابی بود ، برای داشتنش کلاس میرفتیم ، یا مثلا شبیه یک افزونه میشد به شخصیتمان اضافه اش کنیم ، یا شبیه سرماخوردگی بخوابیم و بیدار شویم و ببینیم دچارش شده ایم یا نه کاش شبیه یک بیماری لاعلاج خفت زندگیمان را میگرفت و دیگر رهایمان نمیکرد ، یا حتی شبیه یک بیماری مادرزادی از بدو تولد همراهمان بود .
کاش مهربانی همان شغل پر درآمدمان بود و به مردم مهربانی میفروختیم ، مهربانیهای ارزان ، مهربانی های با کیفیت ، مهربانی های با ضمانت . نزدیک مناسبت های خاص هم که میشد حراج میزدیم ، مثلا حراج مهربانی به مناسبت شب یلدا . بعد کارمان حسابی میگرفت و همه جا شعبه میزدیم . معروف میشدیم و همه ما را با مهربانیمان میشناختند . و بعد حتی یک کارخانه میزدیم برای تولید مهربانی ...
کاش مهربانی شبیه یک پیراهن بود ، میپوشیدیم و مهربان میشدیم ...
ولی هیچکدام از اینها واقعیت ندارد ، مهربانی یک معجزه است ، که باید در وجود آدمها طلوع کند !

:: کاش این قدرت را داشتم که انسانهای مهربان خلق کنم ، و آن وقت زمین پر میشد از تو ...
 
  • آقای بنفش

همیشه دلم میخواست همه جا نفر اول باشم .

نبودن رو ، آخر شدن رو ، حتی میدونو رها کردن رو به دوم شدن ترجیح میدادم .

اما همیشه نفر دوم بودم ، جایی که ازش متنفرم ، دوم بودنِ لعنتی ...

  • آقای بنفش

یادمه یه روزی گوشه ی وبلاگم نوشته بودم دنیای مجازی رو دوست دارم ، چون هیچکدوم از آدمهاش رو نمیشناسم . اما الان نظرم تغییر کرده ، دنیای مجازی رو دوست دارم چون چندتا از بهترین دوستهای زندگیم رو بهم داد . دوستایی که بودن کنارشون خودِ آرامشه ، میتونیم ساعت ها با هم حرف بزنیم و بخندیم ، داداشی که همیشه هوامو داره ، خواهری که وقتی حالم رو میپرسه و توو جواب میگم خوبم میگه مرسی که خوبی و من مطمئنم این جمله رو از اعماق قلبش میگه ، دوستایی که ازشون یاد میگیرم ، دوستایی که بهم لبخند میدن ، نگرانِ نگرانیهامن ، پا به پای غصه هامن ، عامل شادی هامن و من همه ی اینها رو مدیون همین دنیای مجازی ام .

دنیای مجازی رو دوست دارم ، چون بخشی از بهترین آدمهای زندگیمو بهم داد :)

  • آقای بنفش

ماجرا خیلی ساده است ، در دنیای سه بعدی ما زمان یک تعریف و کمیت کاملاً نسبی است ، لحظه ای که در آن هستیم با چشم بر هم زدنی میگذرد و دیگر هیچوقت تکرار نمیشود ، مثل آب رودخانه ای که اگر پایت را یک لحظه بیرون بیاوری و دوباره در آن فرو کنی دیگر همان آبِ قبلی نیست .

اما شاید دنیاهای بزرگتری هم وجود داشته باشد ، مثلاً یک دنیای پنج بعدی که حالا در آن زمان یک کمیت فیزیکی است ، مثل مسافت ، و تو هر لحظه که اراده کنی میتوانی به هر جای زمان که بخواهی بروی ، به کودکی ، به لحظات بودن در کنار کسانی که دوستشان داریم ، به لحظات گرفتن تصمیمات بزرگ زندگی و بعد شاید دلت بخواهد دست خودت را بگیری و سعی کنی به خودت یک نشانی هایی بدهی که مسیر کجاست و بی راهه کجا ...

و من فکر میکنم دنیای بعد از مرگ چیزی شبیه این باشد ...

  • آقای بنفش

من از همان نوجوانی هم هر وقت در جایی بودم که احساس میکردم بودنم بی فایده است ، و یا جایگاهم به اندازه ی لیاقتم نیست قطعا آنجا و آن شرایط و یا آن آدمها رو ترک میکردم . و این برمیگشت به یکی از ترسناک ترین و در عین حال پرکاربردترین تئوری های زندگی من با این مضمون که " آدم باید همیشه با نبودنش ، به بودنش احترام بذاره " .

و اما چرا ترسناک ... راستش هر وقت این احساس در من بوجود میاید یعنی به زودی قراره رنج و سختی های نسبتاً زیادی رو تحمل کنم ، یعنی قراره آدمهایی رو برنجونم ، یعنی قراره چیزهایی رو از دست بدم ...

و متأسفانه چند روزی است که باز این احساس دارد توی وجودم وول میخورد .

  • آقای بنفش

میدانی رفیق ...

گاهی فکر میکنم مهمترین دلیل خدا از خلقت انسان آفرینش لبـخند بود .

و خداوند رود را آفرید که لبخند بیافریند ...

جنگل و سبزه و گل را آفرید که لبخند بیافریند ...

مهر را آفرید ، عشق را آفرید ، دوستی را آفرید ، که لبخند بیافریند ...

و بعد برایمان پیامبرانی از عطوفت و مهربانی برگزید که رسالتشان گسترش لبخند بود .

سپاسگزارم از خداوندگارِ لبخند بابت این همه زیبایی ، و از تو که پیام آور لبخند هستی ...

مهر بانو ...

لبخند بانو    :)


  • آقای بنفش

دلم میخواد محکم بایستم جلوی همه ی اون کسایی که اعتقاد دارن " آدمها رو باید توی عصبانیت شناخت " ، زل بزنم توی چشماشونو بگم دارید اشتباه میکنید ، چرا فکر میکنید آدمها رو باید توی عصبانیت شناخت ؟ توی ناراحتی شناخت ! توی موقعیت های سخت شناخت ...

در حالی که آدمها توی این موقعیت ها دیگه خودشون نیستن ! خودِ واقعیشون نیستن ! بجای عقل و منطق غول عصبانیت داره به جاشون تصمیم میگیره .

نمیگم آدمها اجازه دارند توی عصبانیت هر کاری بکنند ! اما لطفا قبل از قضاوت در موردشون ، یاد لحظه های آرومشونم بیوفتید ، یاد لبخنداشون ، یاد مهر و عشق و دوستیهاشون ، یاد اینکه نسبت لحظه های بدِ عصبانیتشون به لحظه های خوب و شادشون چقدره ؟ بی انصافی نیست اگه بخوایم آدمها رو توی عصبانیت قضاوت کنیم ؟

  • آقای بنفش

مأمور پشت گیشه پرسید : شکستنی که نیست ؟

خندیدم و گفتم ، نه ! ...  و چند ثانیه بعد زیر لب گفتم لبخند است :)

پستچی که گویا صدایم را شنیده بود با تعجب گفت : لبخند ؟!!!!!

و چند ثانیه بعد زیر لب زمزمه کرد ، دیگر مدتهاست کسی برای کسی لبخند هدیه نمیفرستد .


+ فردای آن روز لبخندهایم رسیده بود :)

  • آقای بنفش
به نظر من اختراع " لایک " تنبل پرور ترین خدمتی بود که تکنولژی میتونست به آدم های عصر ارتباطات بکنه . دکمه ای که خیلی زود کاربرد واقعیش رو از دست داد و تبدیل شد به یک نوع رفع مسئولیت ..
اما قسمت ناراحت کننده ی ماجرا جاییه که لایک کردن قدرت فکر و تکلم رو از آدم میگیره ، آدما دیگه راجب نوشته های هم بحث نمیکنن ، دیگه نظراتشون رو راجب هر موضوعی مطرح نمیکنن . حتی گاهی روی این نوشته ها فکر هم نمیکنند . همین که چندتا کلمه کنار هم به شکل زیبایی چیده شده باشند کافیه تا لایک رو بزنی و ازش عبور کنی ، اما واقعاً چند درصد از جملاتی که لایک میکنید رو قبول دارید ؟ به چندتاشون فکر میکنید ؟ به چندتاشون عمل میکنید ؟

  • آقای بنفش