آقای بنفش

لبخند بزن ، دنیا به لبخند تو محتاجه :)

لبخند
یک منحنی ساده است
که میتواند هزاران بار معجزه کند
چرا از هم دریغ کنیم ؟
پیامبر شادی هارا ...

۳۶ مطلب با موضوع «روزنوشت ها» ثبت شده است

وقتایی که اسم استادتون رو مینویسید دکتر الف یا دکتر خ یا دکتر ف و اینا ...

یا حتی وقتایی که اسم دوستاتون رو مینویسد آقای ق یا خانوم ج و اینا ...

در واقع یه بخش عظیمی از دغدغه های ذهنی ما رو حل میکنید .

دعای خیرمون بدرقه ی راهتون  :))))

  • آقای بنفش

میشه مثل روز مادر که سعی میکنیم بیشتر قدر مامانا رو بدونیم ، مثل روز پدر ، مثل نوروز ، یا حتی مثل روز معلم که یک سال جنگ و دشمنی با معلم رو کنار میذاشتیم و توی اون روز حسابی هواشو داشتیم ، توی این روز خاص ، روز طبیعت ، یکم بیشتر قدر طبیعت زیبامون رو بدونیم ؟ یکم بیشتر هواشو داشته باشم ، میشه ؟ لطفا ...

  • آقای بنفش

‎۳۶۵ ـُمین روزِ سال بالاخره رسید . بهار همیشه برامون مثل یک شروع دوباره س ، نقطه ای از زندگی که پر از تصمیم های جدیده و شاید پر از آرزوهای نو . شبیه اون نقطه از جاده س که ماشین رو برای چند دقیقه کنار میزنیم ، مسیری که طی کردیم رو خوب نگاه میکنیم و نیم نگاهی هم به مسیر رو به رو میندازیم . 

به این فکر میکنیم که چقدر از راه رو طی کردیم ، مسیری که طی کردیم چطور بوده ، راحت و هموار یا پر از پیچ و خم و بالا و پایین . وقتش رسیده که به سالی که گذشت فکر کنیم ، به اینکه چقدر به اهدافمون رسیدیم ، چقدر به آرزوهامون نزدیک شدیم ، چه تغییرات اساسی ای تو زندگیمون رخ داد ، آیا اصلن این سال با سالهای قبل فرقی میکرد ؟ چقدر شاد بودیم ؟ چقدر غمگین بودیم ؟ چقدر دلتنگ بودیم ؟ تونستیم کسی رو خوشحال کنیم ؟ کسی رو از خودمون رنجوندیم ؟

سال 94 رو دوست داشتم ، هرچند که برام پر از تنش و انتخاب و تصمیم گیری بود ، اما من دوستش داشتم ، توی سالی که گذشت هم روزای سخت داشتم هم روزهای آروم و دوست داشتنی ، روزای سختش یکم بیشتر بود اما کمکم میکرد تا قوی تر باشم . سال 94 برای من سال تغییرات بزرگ بود ، و اگر تغییر بتونه دنیای آدم رو زیباتر کنه چه چیزی بهتر از تغییر :)

برای سال 95 آرزوهای جدید دارم ، رویاهای تازه ، نقشه های تازه ، پیش بینی میکنم که سال جدید یکی از مهم ترین سالهای زندگیم باشه ، سال به اجرا در اومدن تصمیمات مهم زندگیم ، سالی که تأثیر خیلی زیادی توی بقیه ی عمرم داره . امیدوارم امسال هم خدای مهربونم دستهای گرمش رو از روی شونه هام برنداره ، امیدوارم جهان هستی برام بهترین ها رو  رقم بزنه ، امیدوارم سال 95 اونقدر سال خوبی باشه که دلم برای سال 94 تنگ نشه . سالی که گذشت تکه های مهمی از پازل زندگیم سرجای خودشون قرار گرفتند ، امیدوارم توی سال جدید باز هم با کنار هم قرار گرفتن این تکه ها تصویر زندگی زیباتر از قبل بشه ، همون تصویری که پر از رازهای هیجان انگیزه :)

و اما قشنگ ترین بخش دعا ، دعا برای دیگران ، برای همه ی دوستان و آشنایان ، برای همه ی کسایی که میشناسمشون ، برای همه ی کسایی که نمیشناسمشون ، برای همه ی کسایی که به من لطف داشتن ، حتی برای اونایی که بهم بد کردند ، برای همه ی مخلوقات زمین ، برای همه سالی باشکوه آرزو میکنم ، سالی پر از سلامتی و شادی ، پر از هیجان ، پر از تغییرات مثبت ، جیبهای پر از پول ، دستهای پر از بخشش ، دلهایی پر از مهربونی ، سالی پر از صفا و صمیمیت . من به سال جدید خیلی امیدوارم ، کاش تو سال جدید جنگ نباشه ، بلا و حادثه نباشه ، فقر و گرسنگی نباشه ، نفرت و کینه و دروغ نباشه . کاش سال جدید برای کشورم پر از آبادانی باشه ، پر از سازندگی ، پر از پیشرفت ، پر از سربلندی . کاش سال جدید دنیا ، دنیای زیبا تری باشه .

بیاید توی لحظه ی " حول حالنا " یاد هم باشیم ، همدیگه رو از دعاهای خوبمون بی نصیب نذاریم ، بیاید برای هم " بهترین حال " رو دعا کنیم :)

  • آقای بنفش

+ یادت میاد که از کِی منو دوست داری ؟ 

-- بذار یکم فکر کنم ! اوووم ، از خیلی وقت پیش 

+ مثلاً کِی ؟ 

-- از همون بچگیم ، شایدم از همون وقتی که به دنیا اومدم ، از همون اولش تورو دوست داشتم 

   فقط خیلی طول کشید تا پیدات کنم ...

 

  • آقای بنفش

روی تخت دراز کشیدم ، با وجود اینکه چراغا رو خاموش کردم اما هنوز نور ملایمی از پنجره ی اتاقم به دیوار رو به رویی میتابه تا قاب عکس روی دیوار واضح تر از هر وقت دیگه ای دیده بشه ، نوری که سعی داره شبهای خیابون رو برای عبور دلخراش ماشین ها روشن نگه داره . هرچی سعی میکنم نگاهم رو از اون قاب عکس بدزدم نمیشه ، انگار چشمهام روی اون مختصات جغرافیایی تنظیم شده و منتظره تا با اولین بهونه منو شلیک کنه به سمت اون عکس ...

غرق تماشا شدم که میرسه به اینجای آهنگ " تو ماهی و من ماهیِ این برکه ی کاشی ، اندوهِ بزرگی ـست زمانی که نباشی " . به سی و چند روز ندیدنی فکر میکنم که به اندازه ی سی و چند سال کِش اومده و چند روز دیدنی که به چشم به هم زدنی گذشت و منی که حالا کاشفِ واقعیِ نظریه نسبیت و اتساع زمانی شدم ...

مثل همه ی وقتایی که ناراحتی قلبمو مچاله کرده اخمامو میکنم تو هم و انگشتهای توی هم گره خورده ی دستام رو میبرم پشت سرم و ساعدم رو میچسبونم روی گوشام ، اما هنوز هم اون آهنگ رو میشنوم ، " از چشم تو و چشم تو و حجره ی فیروزه تراشی ... " 

آخ که ای کاش شرطِ رسیدنِ بهت زیر و رو کردن دنیا بود ، که زیر و رو کردن دنیا راحت تر از این انتظار و هیچ کاری نکردنه . این آهنگ لعنتی داره دیوونه م میکنه ، بلند میشم و پلیر رو میبندم اما اثری نداره ، کامپیوتر رو خاموش میکنم ، حتی سیم برقش رو هم از پریز جدا میکنم ، پتو رو میکشم روی سرم ، اما بازم اثری نداره ، یه نفر داره توی مغزم فریاد میزنه " هرگز به تو دستم نرسد ماه بلندم ... "

  • آقای بنفش

خیلی وقت بود با خودم خلوت نکرده بودم ، خیلی وقت بود حال خودمو نپرسیده بودم ، طعم تنها قدم زدنای شبونه تو پارک رو یادم رفته بود . هندزفری توی گوشمه و دارم آهنگایی که دوتایی گوش میکردیم رو دونه دونه از توی یه لیست بلند پیدا میکنم و گوش میدم . بی هیچ مقصد خاصی ، آروم آروم قدم برمیدارم ، گاهی انقدر غرق میشم توی رویای کنار تو بودن که ناخودآگاه دست راستم رو کمی بالا میارم ، به خودم که میام دوباره انگشتامو مشت میکنم ، دستهامو میکنم توی جیبم و به مسیرم ادامه میدم ...

شاید از دور کمی عجیب به نظر میرسم که همه ی آدما بهم خیره میشن . با خودم میگم ینی توی ذهنشون چه تصوری از من دارن ؟ شاید برام تاسف میخورن ، شاید به هم دیگه میگن نگاش کن ، چقدر غمگینه ، شاید دلشون برام میسوزه . کی میدونه تو دل من چی میگذره ؟ کی میفهمه که پشت این قدمهای آروم چه غوغاییه . لبخند میزنم ، این حالمو دوست دارم ... 

میرسم به اتاقک نگهبان پارک ، صدای تلوزیون تا بیرون میاد ، آقای خوش صدایی داره راجع به رأی اولیها حرف میزنه که باید بتونن برای ساختن آیندشون بهترین انتخاب رو از بین کاندیدهای معرفی شده داشته باشن .

به این فکر میکنم که از اولین باری که رای دادم 12 سال میگذره و حالا من برای ساختن آیندم فقط یک انتخاب دارم ، تو ...

  • آقای بنفش

" هر وبلاگ یک رسانه س " ، تیتری که از همون ماه های اول که شروع به وبلاگنویسی کردم همیشه سایه ش روی همه ی فعالیت های مجازیم بوده . وبلاگ من ، رسانه ی شخصیِ منه ، فضایی که شخصی بودنش بهم اجازه میده تا راجع به هر موضوعی که دوست دارم بنویسم ، اما رسانه بودنش برای من ایجاد مسئولیت میکنه تا موضوعات مورد نظرم رو هرجوری که دلم خواست ننویسم . این دوتا موضوع اصلا همدیگه رو نقض نمیکنن ، حتی برای هم مکمل هم هستند . اکثر ما وقتی چیزی مینویسم امیدواریم که نوشته هامون خونده بشن ، خواننده هامون برامون مهم اند . پس باید حواسمون به چیزی که مینویسیم باشه . اما در طرف مقابل خواننده ها هم باید این حق رو برای وبلاگنویس قائل باشند که میتونه توی فضایی که متعلق به اونه هر چیزی که توی ذهنش میگذره رو بنویسه . باید یادبگیریم به عنوان دو تا انسان حقوق همدیگه رو رعایت کنیم . اگر نوشته ای رو نمیپسندید و یا حتی اگه از شخصیت نویسنده ی اون مطلب خوشتون نمیاد به جای توهین و بی احترامی خیلی راحت ضربدر بالای صفحه رو بزنید و برید سراغ صفحات محبوبتون ...

  • آقای بنفش



:: بیاین با هم کمک کنیم پدر و مادرهای محک سخت ترین کار دنیا رو انجام بدن [ کلیک کنید ]

  • آقای بنفش

خوشبختی ینی داشتن کسایی که تورو برای خودت دوست دارن ، کسایی که کنارشون خودِ خودِ خودتی و این خودِ خودِ خودت بودن بهترین حس دنیاست ، خوشبختی ینی داشتن کسایی که عمق وجودت رو میفهمن ، انقدر خوب شناختنت که روز تولدت کادوهای شبیه به هم میگیری ، که بهت میگن وقتی فلان چیز رو دیدم گفتم این چقدر محسنه و تو با ذوق میخندی ، خوشبختی ینی یه هفته از تولدت بگذره اما هنوزم برات برنامه داشته باشن خوشبختی ینی کلی تلاش کنن تا سوپرایزت کنن ...

خوشبختی ینی داشتن شماها ، رفقای گلم :)

  • آقای بنفش

از لذت بخش ترین گناه های زندگیم اینه که اسم هیچ کدومشونو درست نمیگم :)))

جا داره از همین تریبون استفاده کنم و یه سلامی هم عرض کنم به رفقای خوبم

فلج ، کله پوک ، غرغرو ، ممد ، گوجه سبز ، مجی ، کچل و بقیه  :]

  • آقای بنفش