آقای بنفش

لبخند بزن ، دنیا به لبخند تو محتاجه :)

لبخند
یک منحنی ساده است
که میتواند هزاران بار معجزه کند
چرا از هم دریغ کنیم ؟
پیامبر شادی هارا ...

۳۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «بانـو» ثبت شده است

یه خونه

یه گیتار

چشمای تو ...

تمام غروب و تماشای تو

 
  • آقای بنفش

تو جواب یکی از کامنتاش نوشته بود " دلتنگی یه درد دوست داشتنیه " 

خیلی طول کشید بفهمم چی میگه ...

  • آقای بنفش

تو خواب و بیداریِ قیلوله ی بهاری بودم و گوشم رو سپرده بودم به صدای بازی دختر بچه های توی حیاط ، مدتهاست که هر وقت چشمامو میبندم تصویر ثابت همه ی رویاهام لبخند توعه . مدام سعی میکردم تا چهره ت رو با همه ی جزییاتش بیاد بیارم که یهو با شنیدن اسمت مثل فشنگ از جام پریدم ، دو نفر مدام اسمت رو صدا میزدن ، پنجره ی کنار تخت خواب رو باز کردم و سرم رو آوردم بیرون ، دختری که متوجه نگاهِ من شده بود گفت عمو مگه " ... " اسم یه گل نیست ؟ 

چند ثانیه نگاهش کردم ، اسم گل ؟ 

پلکهام رو روی هم گذاشتم ، تصویر لبخندت ، اینبار با همه ی جزئیات ، چشمامو باز کردم 

چرا عمو جان اسم گلِ ، قشنگ ترین گلِ دنیا ...

  • آقای بنفش
وقتی ازم دوری شب نقطه چین میشه 
دیــوار این خونه دیــــــــــوار چین میشه 
وقتی ازم دوری از زنــــــــدگی سیـــرم 
دنیــا رو بـا قلبت انـــدازه می گـــــــیرم
 
 
 
:: آلبوم " دنیای این روزای من " ، هیچوقت از شنیدنش سیر نمیشم :)
  • آقای بنفش

+ یادت میاد که از کِی منو دوست داری ؟ 

-- بذار یکم فکر کنم ! اوووم ، از خیلی وقت پیش 

+ مثلاً کِی ؟ 

-- از همون بچگیم ، شایدم از همون وقتی که به دنیا اومدم ، از همون اولش تورو دوست داشتم 

   فقط خیلی طول کشید تا پیدات کنم ...

 

  • آقای بنفش

تو را نه عاشقانه ، نه عاقلانه و نه حتی عاجزانه ...

که تو را عادلانه در آغوش میکشم ،

عدل مگر نه آن است که هر چیز سر جای خودش باشد ؟


:: سیمین بهبهانی

  • آقای بنفش

روی تخت دراز کشیدم ، با وجود اینکه چراغا رو خاموش کردم اما هنوز نور ملایمی از پنجره ی اتاقم به دیوار رو به رویی میتابه تا قاب عکس روی دیوار واضح تر از هر وقت دیگه ای دیده بشه ، نوری که سعی داره شبهای خیابون رو برای عبور دلخراش ماشین ها روشن نگه داره . هرچی سعی میکنم نگاهم رو از اون قاب عکس بدزدم نمیشه ، انگار چشمهام روی اون مختصات جغرافیایی تنظیم شده و منتظره تا با اولین بهونه منو شلیک کنه به سمت اون عکس ...

غرق تماشا شدم که میرسه به اینجای آهنگ " تو ماهی و من ماهیِ این برکه ی کاشی ، اندوهِ بزرگی ـست زمانی که نباشی " . به سی و چند روز ندیدنی فکر میکنم که به اندازه ی سی و چند سال کِش اومده و چند روز دیدنی که به چشم به هم زدنی گذشت و منی که حالا کاشفِ واقعیِ نظریه نسبیت و اتساع زمانی شدم ...

مثل همه ی وقتایی که ناراحتی قلبمو مچاله کرده اخمامو میکنم تو هم و انگشتهای توی هم گره خورده ی دستام رو میبرم پشت سرم و ساعدم رو میچسبونم روی گوشام ، اما هنوز هم اون آهنگ رو میشنوم ، " از چشم تو و چشم تو و حجره ی فیروزه تراشی ... " 

آخ که ای کاش شرطِ رسیدنِ بهت زیر و رو کردن دنیا بود ، که زیر و رو کردن دنیا راحت تر از این انتظار و هیچ کاری نکردنه . این آهنگ لعنتی داره دیوونه م میکنه ، بلند میشم و پلیر رو میبندم اما اثری نداره ، کامپیوتر رو خاموش میکنم ، حتی سیم برقش رو هم از پریز جدا میکنم ، پتو رو میکشم روی سرم ، اما بازم اثری نداره ، یه نفر داره توی مغزم فریاد میزنه " هرگز به تو دستم نرسد ماه بلندم ... "

  • آقای بنفش
نمیدونم چرا و از چه زمانی به این عقیده و تفکر رسیدم که بالاخره یه روزی ، یه جایی ، اونی که باید ، وارد زندگی آدم میشه . کسی که دنیاش شبیه دنیای خودت باشه ، رویاهاش شبیه رویاهای خودت باشه ، کسی که انگار خدا برای بودن کنار تو آفریدتش و بعد ازش خواسته که صبر کنه ، ازش خواسته که از تو دور باشه ، تا وقتش برسه . تا روزی برسه که هر دوتون از ته قلبتون بخواید که همو پیدا کنید . وقتش که برسه خدا میزنه روی شونه هاتونو میگه حالا نوبت شماست ، نوبت شماست تا کنار هم به هر چیزی که میخواید برسید . حالا نوبت شماست که اون زندگی ای که دوست دارید رو بسازید ، و بعد آروم دم گوشتون میگه ، یادتون باشه که شاید دیگه این فرصت توی زندگی نصیبتون نشه ، پس قدرش رو بدونید ، قدر همو بدونید و این فرصت رو از دست ندید ، قدر همو بدونید و با هم به چیزی که لایقشید برسید . 
وقتش که برسه ، همون وقتی که از همه ی دنیا بریدی ، یه نفر میاد و میشه همه ی دنیات ...
نمیدونم چرا و از چه زمانی به این عقیده و تفکر رسیدم ، اما همیشه بهش ایمان داشتم .

از نفس افتــاده بودم ، اومدی
راهمو گم کـرده بودم ، اومدی
جاده خالی و بـدون نــور مــاه 
ماهمو گم کرده بودم ، اومدی ...
  • آقای بنفش

خیلی وقت بود با خودم خلوت نکرده بودم ، خیلی وقت بود حال خودمو نپرسیده بودم ، طعم تنها قدم زدنای شبونه تو پارک رو یادم رفته بود . هندزفری توی گوشمه و دارم آهنگایی که دوتایی گوش میکردیم رو دونه دونه از توی یه لیست بلند پیدا میکنم و گوش میدم . بی هیچ مقصد خاصی ، آروم آروم قدم برمیدارم ، گاهی انقدر غرق میشم توی رویای کنار تو بودن که ناخودآگاه دست راستم رو کمی بالا میارم ، به خودم که میام دوباره انگشتامو مشت میکنم ، دستهامو میکنم توی جیبم و به مسیرم ادامه میدم ...

شاید از دور کمی عجیب به نظر میرسم که همه ی آدما بهم خیره میشن . با خودم میگم ینی توی ذهنشون چه تصوری از من دارن ؟ شاید برام تاسف میخورن ، شاید به هم دیگه میگن نگاش کن ، چقدر غمگینه ، شاید دلشون برام میسوزه . کی میدونه تو دل من چی میگذره ؟ کی میفهمه که پشت این قدمهای آروم چه غوغاییه . لبخند میزنم ، این حالمو دوست دارم ... 

میرسم به اتاقک نگهبان پارک ، صدای تلوزیون تا بیرون میاد ، آقای خوش صدایی داره راجع به رأی اولیها حرف میزنه که باید بتونن برای ساختن آیندشون بهترین انتخاب رو از بین کاندیدهای معرفی شده داشته باشن .

به این فکر میکنم که از اولین باری که رای دادم 12 سال میگذره و حالا من برای ساختن آیندم فقط یک انتخاب دارم ، تو ...

  • آقای بنفش

سلام بانو

امیدوارم حالت خوب باشد . میدانم که خیلی وقت است برایت نامه ننوشته ام ، راستش را بخواهی دیگر دل و دماغ سابق را ندارم ، این روزها هر وقت که دلتنگی امانم را میبرد مچاله میشوم روی کاناپه ی کنارِ پنجره ، زانوهایم را محکم بغل میکنم و غرق میشوم در رویا . غرق میشوم در رویای کنار تو بودن ، دستم را میگیری و با ذوقی وصف ناپذیر ساحل آرام دریا را تا بی نهایت با هم میدویم ، صدای خنده هایت آسمان را پر کرده و هیجان طوری در چشمهایت موج میزند که انگار میخواهی چیزی را نشانم بدهی . باد موهای مشکی ات را به رقص درآورده و پرتوی خورشید ، صورت سفیدت را درخشان تر از همیشه کرده . 

گفتم باد ، ای کاش باد بودم و می پیچیدم لای موهایت ، 

و آنقدر عمیق نفس میکشیدم که تمام وجودم پر میشد از عطر تو .

گفتم خورشید ، کاش همان پرتوی خورشیدی بودم که گونه های تو را لمس میکرد .

کاش همان ژاکتی بودم که شانه های تو را گرم میکرد ،

و یا لیوان آبی که به لبهای تو بوسه میزد .

کاش ... کاش فقط کنارت بودم بانو ...

  • آقای بنفش