آقای بنفش

لبخند بزن ، دنیا به لبخند تو محتاجه :)

لبخند
یک منحنی ساده است
که میتواند هزاران بار معجزه کند
چرا از هم دریغ کنیم ؟
پیامبر شادی هارا ...

۳۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «بانـو» ثبت شده است

" دلم نمیخواد غروب شه و ببینمش ، از اون روز به بعد دیگه غروب رو نگاه نکردم

  من به همه ی غروبهای بدون تو پشت میکنم "


  عاشق تماشای غروب بود ...

  • آقای بنفش

دیشب وقتی وبلاگ دوستان رو دونه دونه مرور میکردم به پیج آقای الف که رسیدم با این جمله رو به رو شدم " آدم دلش میخواد برگرده عقب تو همه صحنه هایی که سکوت کرده بغلت کنه "
خوندن همین یه جمله برای اینکه دوباره پرتم کنه تو خاطرات کافی بود ، برای اینکه از این اتاق و این مانیتور جدام کنه و ببرتم به همون غروبهای دوست داشتی کافی بود ، برای اینکه یهو زیر پاهام خالی شه ، برای اینکه همه ی دنیا توی سکوت غرق شه ، برای اینکه دوباره دلتنگی همه ی قلبم رو پر کنه کافی بود .
چشمامو که بستم انگار دوباره موندم توی همون ترافیکِ لعنتی و ناراحت از اینکه نتونستم به حرفم عمل کنم ، یاد وقتی افتادم که غروب رو تو اتوبان تماشا میکردیم و دلم میخواست بهت بگم زندگیِ من ، همه ی مردم جهان اشتباه میکنند ، این خورشیدِ که به دور زمین میگرده ...

  • آقای بنفش
یکی از معجزاتش اینه که وقتی نیست یه جوریه که انگار هست ،
و وقتی هست انگار دیگه هیچ کس نیست ، فقط خودشه ، فقط خودش ...
  • آقای بنفش

غروب شد و من

شبیه سربازی که هزار کیلومتر دورتر از دستهای معشوقه ش

نگهبان انبار مهمات بود ...
  • آقای بنفش
چشمامو باز کردم ، نگاهم به پنجره افتاد ، هوا ابر بود و بارون ، لبخند کشداری نشست روی صورتم ، با خودم گفتم کاش یه چیز دیگه از خدا میخواستم . لیوان چایی رو گرفتم دستمو اومدم پشت پنجره ، اتفاقات چند روز اخیر توی ذهنم مرور میشد ، دلم میخواست همشو بنویسم ، همه ی این یک ماه و چند روز رو . فکر میکنم ، به روزای سختی که گذشت ، به روزایی که با یه معجزه شیرین شد ، به خدا ، که چقدر هوامو داره ، به دو روز اخیر ، به لبخند ، به جشن تولدی که بدون شک بهترین تولد زندگیم بود ، به روزایی که هیچوقت فراموششون نمیکنم ، حتی اگه هیچ جایی نتونم بنویسمشون ...
کاش میشد همینجا دکمه ی توقف زندگیمو میزدم و تا ابد توی همین حال میموندم ، میموندم و نفس میکشیدم ، میموندم و عشق میکردم :)

  • آقای بنفش
سرود مهربانی ات
ورای هر تصور است
سکوت میکنی چرا ؟
نسیم خوش صدای من ...

+ رمزگشایی میخواد ، ویژه ی رفقای اونجوری :))
  • آقای بنفش

خود کشی شغلِ عکاسی بود که همه شهر عاشق عکسهایش بودند

و او فقط از معشوقه اش عکس میگرفت ...

  • آقای بنفش

اونقدر خوابت دیدنی بود

که ساعت خوابم عوض شد ...


+ رستاک حلاج

  • آقای بنفش
پای جادوی صدایت که وسط باشد من خودخواه ترین آدم شهرم بانو

تو که نمیدانی ، صدایت معجزه میکند ، شبیه آفتاب که به دریاچه ی یخ زده میتابد و یا باران که زمین تشنه را سبز میکند ، همان لحظه که زیر فشار بی امان فکر ها مچاله میشوم ، از میان هیاهوی شهر ، میاید و صاف مینشیند توی قلبم ، لبخند میزند و آرام آرام با دستهای کوچکش ترک های قلبم را مداوا میکنه و بعد پمپاژ میشود به همه اجزای وجودم ، جان میگیرم ، روح میگیرم ، نشاط و زندگی میگیرم ، من حیاتم را مدیون این حضورم . حضوری که معجزه میکند بانو ...

  • آقای بنفش

از معجزاتش اینه که برای حرف زدن باهاش احتیاج به جملات نداری ...

به هم نگاه میکنید ، لبخند میزنید  و " سکوت حرف میشود ... "

  • آقای بنفش